سفارش تبلیغ
صبا ویژن
 تعداد کل بازدید : 16744

  بازدید امروز : 1

  بازدید دیروز : 1

همه چیز از یک اداره

 
در دگرگونى روزگار گوهر مردان است پدیدار . [نهج البلاغه]
 
نویسنده: یکی نه زیاد مثل بقیه! ::: شنبه 87/9/9::: ساعت 10:53 عصر

سلام.

چند روزی بود که فرصت نداشتم چیزی بنویسم! هرچند اتفاقات ریز و درشت زیادی در اداره افتاده. فعلاً حراست استان هم با این که وبلاگ گروهی بشه و اطلاع رسانی کنیم، مخالفت کردن. درسته که کمی حالم گرفته شد اما انصافاً دلایلشون منطقی بود. به هرحال هرچه خدا بخواد همون می شه.

این روزها هر کدوم از بچه ها رو که می بینم، ازم می پرسن رئیس جدید چطور آدمیه؟ آدم خوبیه؟ گوشی(!) نیست؟ و... . و خب آدم می مونه چی جواب بده؟ چون اولاً هرچند توی این مدت (1هفته) به بسیاری از ابعاد شناختی ایشون پی بردم، اما به هرحال تا شناختی همه جانبه و دقیق خیلی راه مونده. ثانیاً همیشه یک اصل اینه که هر چیزی رو که می دونی نباید بگی. ثالثاً با شناختی که از همکاران دارم به هر کدوم باید یک مدل جواب داد تا بعد خودت باهاشون دچار مشکل نشی!

چقدر انسان ها متفاوتن! با هر کدوم به زبونی و شیوه ای!

این میان این روزها وظیفه ی خیلی سنگینی رو احساس می کنم که تا ادا نشه، آروم نمی گیرم: تبیین کامل و بدون جانب داری از دوره ی ریاست قبل. حقایقی از نحوه ی مدیریت مرکز و افرادی که مناصبی دارن که تا الان به کلی از چشم رییس جدید پنهان نگه داشته شده.

دعا کنین بتونم این وظیفه ی مهم رو به بهترین وجه انجام بدم.


 
نویسنده: یکی نه زیاد مثل بقیه! ::: یکشنبه 87/9/3::: ساعت 11:0 عصر

سلام.

امروز رئیس جدید کارش رو آغاز کرد. جالبه که رئیس سابق-که هرجا هست موفق تر از پیش باد- برای ویزیت بیمارانشون اومده بودن ولی بر خلاف همیشه که بعد از ورود به قسمت انتهایی مرکز که بخش مدیریتی ست می رفتن و به ترتیب بخش اداری و مالی و بعد هم اتاق خودشون؛ امروز به احترام رئیس جدید اصلاً به قسمت مدیریت نرفتن و مثل بقیه ی پزشکان از ورودی اصلی به مطبشون رفتن و بیمارانشون رو ویزیت کردند. از طرف دیگه، رئیس جدید هم صبح چون می دونستن اون بنده خدا در اداره هستن، به احترام ایشون به اتاق مدیریت نرفتن. رفتار هر دو تحسین برانگیز بود. اما به هرحال جای رئیس سابقمون خیلی خیلی خالیه. امید که در پست جدیدشون که به نوعی مهم تر از قبلی ست، سربلندتر از پیش باشن. إن شاءالله.

اما یک نکته ی تاسف برانگیز این بود که امروز شنیدم یکی از کسانی که در اداره مسؤول قسمتی هم هست، به یکی دیگه از مسؤولین گفته بود: حالا که دیگه رئیس تغییر کرده، این همه سخت گیری لزومی نداره! بگذارید روال سابق باشه!!! و وقتی اون بنده خدا بهش گفته بود: از کجا معلوم که رئیس جدید هم همین رو نخواد؟ جواب شنیده بود که: نه؛ شما باید منعطف باشی و سخت گیری رو کنار بگذاری؛ دیدی که دکتر... (رئیس سابق) هم چون نتونست از پس کارها بربیاد کنار گذاشتنش!!!!

جالبه که آقای رئیس ما همون طور که در پست قبل و همین جا هم گفتم، به ریاست یک مرکز که هنوز افتتاح رسمی نشده منصوب شدن که دیگر رؤسا و پزشکان آرزوی ریاست اون جا رو دارن!

بعضی ها خیلی کوته بین هستن. نمی دونم این کوته بینی ها از روی عناده یا واقعاً هنوز بزرگ نشدن؟؟؟

خدایا! هدایتمون کن.


 
نویسنده: یکی نه زیاد مثل بقیه! ::: شنبه 87/9/2::: ساعت 9:53 عصر

وداع همیشه سخت بوده و هست. مخصوصاً وداع با کسانی که روزانه با اونها زندگی کرده باشی. به خصوص که اون افراد انسان های معمولی ای هم نباشند و به هرحال با بقیه متفاوت باشن.

امروز مراسم تودیع رئیس سابق اداره ی ما و معارفه ی رئیس جدید بود. رئیس سابق -که ذکرش به خیر باد- انصافاً در مدیریت کم نظیر بودن و در مدت کوتاهی که ریاست اداره ی ما به عهده شون بود، به خوبی تونستن بسیاری از ساختارهای نادرست رو که دیگه به عنوان مسائلی عادی جا افتاده بود، تغییر بدن و تا جایی که می شه تصحیح کنن.

علاوه بر مدیریتشون، مرام ایشون در برخورد با پرسنل مثال زدنی ست. کم پیدا می شه مدیری که به میزش وابسته نشه. اما ایشون هم در  فروردین سال قبل که تازه منصوب شده بودن، در مراسم معارفه شون و هم امروز در مراسم تودیعشون گفتن این مناصب آمدنی و رفتنی ست و همه ی این آمدن و رفتن ها هم نشانه ای از آمدن و رفتن خودمونه که بالاخره روزی باید همه چیز را گذاشت و رفت. کاش همه ی ما و مهم تر، همه ی مدیران بتونیم واقعاً همین طوری نگاه کنیم و دیدهامون رو تصحیح کنیم. اگه باورمون بشه که هیچ چیزی به هیچ کس در این دنیای فانی وفا نکرده، بیشتر مراقب اعمالمون هستیم چون با همون اعمالمون در اذهان می مونیم.

به هرحال ان شاءالله که اون بنده خدا هرجا هستن(به خصوص منصب جدیدشون که یه جورایی نگاه همه به اون جاست) موفق باشن و رئیس جدید هم بتونن مثل همون بنده خدا با زشتی هایی که قبحشون برامون از بین رفته، بدون ترس مبارزه کنن.


 
نویسنده: یکی نه زیاد مثل بقیه! ::: شنبه 87/9/2::: ساعت 8:52 عصر

 با نام و مددش

سلام.

خیلی وقت ها مطالب ریز و درشت مربوط به اداره رو در وبلاگ خانوادگی می نوشتم که خیلی جالب نبود. امروز به دلیلی تصمیم به افتتاح این وبلاگ برای نوشتن از اتفاقات اداره گرفتم. الان به ذهنم رسیده که در اداره هم یک اطلاع رسانی کنیم که شاید همکارهای دیگه هم همکاری کنن در نوشتن اتفاقات خوب و بد و این وبلاگ تبدیل به یک ویلاگ گروهی بشه. ان شاءالله.


 
<      1   2